فلسفه اصلي امتحان و آزمايش
ولي درباب امتحان يك جنبه سومي وجود دارد كه آن فلسفه اصلي امتحان و آزمايش است و آن اين است كه افراد وقتي در معرض امتحان و آزمايش قرار ميگيرند ، به كار ميافتند و به اصطلاح فلاسفه آنچه كه در قوه دارند به فعليت ميرسد ، يعني اگر امتحان در كار نيايد ، استعدادها بالقوه باقي ميماند ، يعني بروز نميكند ، به حد فعليت نميرسد ، رشد نميكند . ولي وقتي كه يك موجود در معرض عمل و امتحان قرار گرفت ، سير كمالي خودش را طي ميكند ، رشد ميكند ، پيشرفت ميكند ، نظير كارهاي تمريني است كه ورزشكاران قبل از مسابقههاي نهايي انجام ميدهند ، آنچه كه انجام ميدهند براي اين نيست كه مربي بفهمد هر كس استعدادش چقدر است ؟ براي اين است كه خودشان آماده شوند ، براي اين است كه هر چه در استعداد دارند به ظهور بپيوندد .
سختيها و شدايدي كه خداوند تبارك و تعالي در دنيا براي انسان پيش ميآورد و بلكه در تعبير ديگر قرآن نعمتهايي هم كه در دنيا براي انسان ميآورد ، براي اين است كه آن استعدادهاي باطني بروز كند ، يعني از قوه به فعليت برسد .
انسان از نظر حالات روحي ، درست حالت يك بچهاي را دارد كه از نظر جسمي در حالي كه تازه به دنيا آمده است استعداد اين را كه يك جوان برومند بشود دارد ولي حالا كه آن را ندارد ، بايد تدريجا رشد كند تا يك جوان برومند بشود . انسان هم از نظر كمالات واقعي و نفساني ( يعني آنچه كه در استعداد دارد ) اول در يك حد بالقوه است ، ميتواند باشد ، اما حالا كه نيست ، از يك طرف به واسطه سختيها و شدايد و از طرف ديگر به واسطه همان نعمتهايي كه به او داده ميشود ، در معرض يك چنين امتحاني قرار ميگيرد تا به حد كمال برسد . " « و لنبلونكم بشيء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين" .
بايد اين سختيها پيش بيايد و در زمينه اين سختيهاست كه آن صبرها ، مقاومتها ، پختگيها ، كمالها براي انسان پيدا ميشود ، آن وقت موضوع اين نويد و بشارت واقع ميشود . اين هم دو آيه كه مربوط به يك موضوع بود و عرض كرديم.